۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

مزارشريف

سلام ببخشيد كه يكم آپ كردن وب طول كشيد. چون دارم سر كلمه مجادله در قرآن تحقيق ميكنم و اينكه دوست دارم اين وبلاگ بروز بمونه(!) از امروز براي هر پست يك يا دو برچسب قرار ميدم كه نشون ميده هر پست مربوط به كدوم بحث هست! اينطوري اگر يك مبحثي كار برد ميشه با بحث هاي ديگه وبلاگ رو بروز نگه داشت!


داستان زير رو در يك كتاب ديدم! همونطور كه ميدونيد در گذشته مكان قبر امام علي(ع) همانند قبر بي بي فاطمه زهرا(س) پنهان بود! يكي از اماكني كه ميگفتند احتمال هست قبر اميرالمؤمنين آنجا باشه مزار شريف هست. اما چطور شد كه مزار شريف كه در افغانستان قرار دارد ميتواند يكي از احتمالات باشد؟ اين سؤالي بود كه در ذهن من هم بود، كه با خوندن اين داستان پي به قضيه بردم! شما هم بخونيد!
((
نقل مي كنند: اميري در افغانستان به زخم غيرقابل علاج مبتلا شد و شبي در خواب حضرت امير(ع) را ديد. حضرت به او فرمود: علاج اين زخم روغن "لا و لا" است. وي بيدار شد و به هركس ميگفت كه روغن "لا و لا" چيست؟ اظهار بي اطلاعي ميكرد، تا اينكه يكي از علماي شيعه آن سامان گفت: من مي دانم. او را نزد امير بردند و گفت: منظور حضرت روغن زيتون است. (( آيه35 سوره نور: "شجرة مباركة زيتونة لا شرقيتة و لا غربية" ))
امير زخم خود را با روغن زيتون مداوا كرد و خوب شد و آن شخص در اثر اين خدمت از مقربان امير گرديد، ولي ديگران، از جمله برخي علماي اهل تسنن نزد امير از او شكايت كردند كه وي از روافض است و به صحابه از جمله معاويه دشنام مي دهد. از اين رو، امير، مجلسي با حضور علما تشكيل داد و از آن آقا در محضر علما پرسيد كه آيا شما به معاويه دشنام مي دهيد؟ وي گفت: "بله، نه تنها به او، بلكه آن كس را كه قبل از او، خود را خليفه مي دانست عثمان را هم سب مي كنم، نيز به كسي كه او را جانشين خود كرد(خليفه ثاني) نيز دشنام مي دهم و همچنين آن كس كه او را جانشين و بعد از خود جانشين گردانيد(خليفه اول) نيز سب مي كنم."
به هر حال، بعد از اعتراف او، ارتدادش در نزد علما و قاضيان، ثابت شد، ولي پيش از صدور حكم قتل وي، امير از آنان درخواست كرد كه بگذاريد براي ادعاي خود، بينه و دليل اقامه كند و اگر نتوانست جواب بدهد، آنگاه حكم قتل او را صادر كنيد.
اطاعت نمودند و به او گفتند: اقامه ي دليل كن، به چه دليل آنها را سب مي كني؟ پاسخ داد: شما مي دانيد كه حاتم طايي يك دختر داشت كه بعد از فوت او خدمت پيغمبر اكرم(ص) آمد و حضرت به احترام پدر كافر او كه به جود و احسان معروف بود، يك گله گاو و يك گله گوسفند و شتر به او هديه داد؛ ولي همين پيغمبر اكرم(ص) بعد از رحلت خود در ميان امت يك دخت گرامي، فاطمه زهرا(س) را به يادگار گذاشت، آيا جا داشت كه حق تنها دخت پيامبر را غصب كنند و "فدك" را از دست او بگيرند؟!
اهل مجلس منقلب شدند و از جمله امير و علما به عزا و گريه پرداختند و تا مدتي كه آن شيعي در ميان آنها بود محترم بود و شايد نوشته باشند كه آنها مستبصر هم شدند.
سه سال بعد از اين قضيه آن آقا وفات كرد و با تجليل مفصل، وي را تشييع جنازه نموده و با احترام دفن نمودند و بر روي قبر او ضريح و گنبد و بارگاهي ساختند و هم اكنون نيز قبرش مورد احترام و زيارتگاه است. از قضا نام او علي و نام پدر او ابوطالب بود، لذا روي مرقد او نوشته شده است:
"هذا قبر علي بن ابي طالب"
اين جا قبر و مزار علي بن ابي طالب است
و اين مكان همان "مزار شريف" معروف است كه الآن در افغانستان مورد علاقه و احترام شيعيان است و چه كرامت ها كه از قبر او ظاهر گشته است.
))
به نقل از مرحوم آيت الله العظمي بهجت(ره)

۳ نظر:

Unknown گفت...

کلا شما من رو متحیر میکنید!!! از ابتدای آشنایی در آوا تا حالا که تصادفا وبتون رو دیدم و خوندم و استفاده کردم...

روافض چه کسانی هستن؟؟

sunrise

Unknown گفت...

سلام
به نظر من موضوع وبلاگ شما(سوره عصر)واقعا فوق العاده است.خصوصا به آیه ی آخر بپرداز.دستت درد نکنه.انشاالله ما هم از این خسران نجات پیدا کنیم.

Ali Rezaie گفت...

سلام و تشكر از بابت اينكه به اينجا سر زديد!!
ممنون از اظهار لطفتون!! انشاالله از خاسرين نباشيم!!!
عذرخواهي بابت اينكه دارم دير به دير آپ ميكنم و حتي جواب ميدم؛ سرم فعلا شلوغه ولي تا چندي ديگر براي اين وبلاگ برنامه ها دارم!!!